بله ، یک سال دیگه هم از عمرم گذشت ، تو این سال ها خیلی چیزها دیدم ، شنیدم ، تجربه کردم . اما قدر لحظاتش رو ندونستم.
امروز ، چهارم مرداد ، برج اسد ، تولد من . خاطرات محو و مبهمی از کودکی تو ذهنم هست . یکی از اونا جشن تولدیه که تو مهدکودک برام گرفتن . عجب تولدی بود . همه دوستام ، همبازیام ، اون جا بودن . کادوهایی که بهم دادن ، همشونو به یاد دارم .
اما از این ها گذشته ، یک سال دیگه پیرتر شدم . چیکار کردم تو این یه سال ؟ کار مفید چی کردم ؟ به جز درس ، هیچی . کار مفید هیچی نکردم . اگر هم کردم ، خیلی کم . پارسال خواستم بزنم تو کار داستان نویسی ، اما خب ، منصرف شدم . دلیلشو هنوزم نمیدونم . یه وقت هایی خواستم برم تو یه خیریه مشغول به کار بشم ، بازم منصرف شدم .
ناراحتم . برای خودم متأسفم که تو این یه سال ، به جز درس خوندن ، کار مهمی نکردم . معمولاً آدما روز تولدشون ، خوش حالن ، اما من نیستم ، نمیدونم چرا ، شاید به خاطر این باشه که دوستانم توی دنیای واقعی ، اصلاً یادشون نیست که یه دوستی به اسم علیرضا هم دارن !
خدایا ! این یه سال از عمرم که گذشت ، به من یه قدرتی بده تا بتونم تو یه سال آینده عمرم ، بتونم مفیدتر و بهتر زندگی کنم ، آمین !
برچسب : نویسنده : 8aziwrite9 بازدید : 216