اندندی 2

ساخت وبلاگ
روایتی بودندی که روزی شیخ بر سر سفره شام به مریدان گفتندی : « دیــس کـــــو؟ »
پس مریدان یک به یک به دنبال دیس روانه گشتندی.عده ای از مریدان که تا پاسی از شب ناکام در یافتن دیس گشته بودندی ، نعره زنان و جامه دران سر در زیر خ.....ک خود نهادینه بودندی و نزد شیخ آمدندی و عذر تقصیر خواستندی.
شیخ گفت : « آب شنگولی آوریدندی که دیس را خودمان در خ.....ک خویش پنهان نموده بودندی تا شما را او.....ل بنماییدندی ، تا بهانه ای برای شادمانی و تفرح ذات باشندی. »پس مریدان که از این شوخی ناهنجار شیخ به وجد آمده بودندی آب شنگولی را آوردندی و به همراه شیخ بالا رفتندی و خ.....ک ها از پای افکنده و حرکات موزون و هلکوپتری ها بزدندی.شیخ نعره میزدندی و مریدان بالا و پایین میپریدندی و خ......ک ها میدریدندی ! مریدی با شمع و آینه آنچنان افکت های نوری میدادندی که شیخ تک نعره ای را تقدیم او کردندی.
سپس شیخ میکروفون را به دست گرفتندی و با صدای هیولایی گفتندی : « دی جی شیخ » و مریدان یکباره از حال رفتندی.
و اینگونه شدندی که شیخ محفل آن شب را دیــــــــــس کـــــــــوو نامیدندی که سال ها بعد به دیسکو تبدیل شدندی !



پ.ن : این مطلب از {اینجا} به سرقت رفتندی.

چندروزه......
ما را در سایت چندروزه... دنبال می کنید

برچسب : اندندی, نویسنده : 8aziwrite9 بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 0:55